شماره ١٢٠: در عشق زپرواز نفس آينه برگير

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
در عشق زپرواز نفس آينه برگير
هر چند رهت قطع شود باز زسر گير
تا کى چو گهر در گره قطره فسردن
طوفان شو و آفاق بيک ديده تر گير
در ملک شهادت ديتست آنچه بيابند
اى ناله توهم خون شو و دامان اثر گير
خوددارى و انديشه ديدار خيالست
دلرا بطپش آب کن و آينه بر گير
تا چند زبان گرم کند مجلس لافت
اى شعله دمى بانفس سوخته بر گير
آينه اسرار دو عالم دل جمعست
سر وقف گريبان کن و دريا بگهر گير
حيرت خبراز زشتى آفاق ندارد
آينه شو و هر چه بود عيب هنر گير
پروانه ديدار نفس سوختگانند
من رفته ام از خويش زآينه خبر گير
بر باد دهد تاکيت اين هرزه نگاهى
خود را دمى از بستن مژگان ته پر گير
(بيدل) نفسى چند چو مزدور حبابت
از بار نفس چاره محالست بسر گير



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید