شماره ١١٧: در چمن تا قامتش انداز شوخى کرد سر

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
در چمن تا قامتش انداز شوخى کرد سر
سرو خاکستر شد و پرواز قمرى کرد سر
بى نيازى لازم اقبال عشق افتاده است
عجز مجنون آخر استغنا بليلى کرد سر
آسمان عمريست در ايجاد دل خون ميخورد
تا کجا بحر از گهر خواهد تسلى کرد سر
زين محيطش بيش نتوان برد جز رنج پرى
از رگ گردن چو موج آنکس که دعوى کرد سر
در حقيقت هيچکس از هيچکس ممتاز نيست
نور با ظلمت درين محفل مساوى کرد سر
شاهد بيباکى گردون هجوم انجم است
جوش ساغر داشت کاين طاوس مستى کرد سر
قابل جولان اشکم عرصه ديگر کجاست
هر دو عالم خاک شد کاين طفل بازى کرد سر
بسکه فرصت بر گذشتن محمل تعجيل داشت
تا دم از فردا زدم افسانه دى کرد سر
مقصد کلى بفکر کار خويش افتادنست
بى گريبان نيست هر راهى که خواهى کرد سر
(بيدل) از وضع ادب مگذر که گوهر در محيط
پاى سعى موجرا از ترک دعوى کرد سر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید