شماره ٨٤: ياس فرساى تغافل دل ناشاد مباد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
ياس فرساى تغافل دل ناشاد مباد
بيدلانيم فراموشى ما ياد مباد
عيش ما غير گرفتارى دل چيزى نيست
يارب اين صيد زدام و قفس آزاد مباد
پرگشودن زاسيران محبت ستم است
ذوق آزادى ما خجلت صياد مباد
عاشق از جانکنى حکم وفا غافل نيست
نقش شيرين بسر تربيت فرهاد مباد
همه عنقا بقفس در طلب عنقائيم
آدمى بيخبر از فهم پريزاد مباد
صور در پرده نوميدى دل خوابيده است
يارب اين فتنه نوا قابل فرياد مباد
در عدم بيخبر از خويش فراغى داريم
صلح ما متهم نسبت اضداد مباد
نفس افشاگر راز دو جهان نوميديست
خاک اين باد به جز در دهن باد مباد
هاى و هوئى که نواسنج خرابات دلست
سر بهم کوفتن سبحه زهاد مباد
صبح وشام از نفس سرد غرض جوئى چند
بادباديست بعالم که چنين باد مباد
حيف همت که کسى چشم بعبرت دوزد
انتخاب دو جهان زحمت اين صاد مباد
شبخون خط پرکار بمرکز مبريد
هر چه جز دل بعمارت رسد آباد مباد
حادثات آنهمه تشويش ندارد (بيدل)
صبر زحمت کش انديشه بيداد مباد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید