شماره ٧٠: هوس تا چند بر دل تهمت هر خشک وتر بندد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
هوس تا چند بر دل تهمت هر خشک وتر بندد
بدزدم در خود آغوشى که بر آفاق دربندد
باين يکرشته زناريکه در رهن نفس دارم
گسستن تا بکى چون سبحه صد جايم کمربندد
بآزادى شوم چون شمع تا ممتاز اين محفل
گشايم رشته پائى که دستارم بسر بندد
بهم چشمان خيال امتيازم آب ميسازد
خدايا قطره ام بيرون اين دريا گهر بندد
زحاصل قطع خواهش کن که اين نخل گلستانرا
بطومار نمو مهر است در هر جا ثمر بندد
جهان افشاگر راز است بر غفلت متن چندان
که ناهنجاريت در خانه آئينه خر بندد
جنون گل عيانست از گريبان چاکى اجزا
که وحشت برکشد از سنگ و خفت بر شرر بندد
جهانى در غبار ما و من ماند از عدم غافل
حذر از سير صحرائى که راه خانه بربندد
ببزم عشق پر بى جرائت تمهيد زنهارم
مگر اشکى چو مژگان بر سر انگشتم جگر بندد
وفا تا از حلاوت نگسلاند ربط چسپانم
حضور بوريا يارب بپهلويم شکر بندد
زبس وارستگى ميجوشد از بنياد من (بيدل)
برنگ الفت نگيرد نقش من نقاش گر بندد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید