شماره ٥٠: هر کرا اجزاى موهوم نفس دفتر بود

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
هر کرا اجزاى موهوم نفس دفتر بود
گر همه چون صبح بر چرخش برد ابتر بود
عشرت هر کس بقدر دستگاه وضع اوست
گلخنى را دود ريحانست و گل اخگر بود
هر که هست از همدم ناجنس ايذا ميکشد
رگ زدست خون فاسد در دم نشتر بود
با ادب سر کن بخوبان ورنه در بيطاقتى
بال پروانه گلوى شمع را خنجر بود
تا توانى از غبار بيکسى سر بر متاب
گوهر از گرد يتيمى صاحب افسر بود
مايه نوميدى ئى در کار دارد سعى آه
بى شکستن نيست ممکن تير ما را پر بود
همچو مجنون هر کرا از داغ سودا افسريست
گردبادش خيمه و ريگ روان لشکر بود
اى جنون برخيز تا ميناى گردون بشکنيم
طالع برگشته تا کى گردش ساغر بود
بى فنا مژگان راحت گرم نتوان يافتن
شمع را خواب فراغت در ره صرصر بود
تا سراغى واکشم از وحشت موهوم خلق
آتش اين کاروانها کاش خاکستر بود
انحراف طور خلق از علت بيجادگيست
کج نيايد سطر ما (بيدل) اگر مسطر بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید