شماره ٣٧: هر جا طپش شمع درينخانه نهفتند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
هر جا طپش شمع درينخانه نهفتند
ناموس پر افشانى پروانه نهفتند
آشفتگى ئى داشت خم طره ليلى
در پيچش موى سر ديوانه نهفتند
هموارى از انديشه اضداد بهم خورد
چون اره دم تيغ بدندانه نهفتند
از سلسله خط خبر نقطه مپرسيد
تا ريشه قدم زد بجنون دانه نهفتند
شد هستى بى پرده حجاب عدم ما
در گنج عيان صورت ويروانه نهفتند
در چاک گريبان نفس معنى رازيست
باريکى آن مو بهمين شانه نهفتند
نامحرم دل ماند جهانى چه توانکرد
هر چند که بود آئينه در خانه نهفتند
بى سير خط جام محال است توان يافت
آن جاده که در لغزش مستانه نهفتند
در پرده آن خواب که چشم همه پوشيد
کس نيست بفهمد که چه افسانه نهفتند
کار همه با مبتذل يکدگر افتاد
فرياد که آن معنى بيگانه نهفتند
حسرت بدل از مطلب ناياب جنون کرد
خميازه عيان گشت چو پيمانه نهفتند
(بيدل) بتقاضاى تعين چه توانکرد
پوشيدگى ئى بود که درمانه نهفتند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید