شماره ٢٧: نيرنگ امل گل بقا بود

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
نيرنگ امل گل بقا بود
اميد بهار مدعا بود
کس محرم اعتبار ما نيست
آئينه ما خيال ما بود
حيرت همه جا ترانه سوز است
آئينه و عکس يک نوا بود
شادم که شهيد بيکسم را
خنديدن زخم خون بها بود
خونى که نريختم بپايت
پامال تحير حنا بود
آنرنگ که آشکار جستيم
در پرده غنچه حيا بود
دل نيز نشد دليل تحقيق
آئينه بعکس آشنا بود
گر محرم جلوه ات نگشتيم
جرم نگه ضعيف ما بود
فرياد که سعى بسمل ما
چون کوشش موج نارسا بود
گلريزى اشک بوى خون داشت
اين سبحه زخاک کربلا بود
بر حرف هوس بيان هستى
دخلى که نداشتم بجا بود
(بيدل) زسر مراد دنيا
برخواست کسيکه بى عصا بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید