شماره ٨: نقش دوئى بر آئينه من نه بسته اند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
نقش دوئى بر آئينه من نه بسته اند
رنگ دلست اين که برويم شکسته اند
آرام عاشقان رم پرواز ديگر است
چون شعله رفته اند زخود تا نشسته اند
غافل مشو زحال خموشان که از حيا
صد رنگ ناله در نگه عجز بسته اند
هوشى که رنگ بوى پرافشان اين چمن
آواز دلخراش جگرهاى خسته اند
بيگانگى ز وضع نفس بال ميزند
اين رشته راز نغمه الفت گسسته اند
ابناى روزگار براى گلوى هم
خنجرشدن اگر نتوانند دسته اند
جمعى که دم زعالم توحيد ميزنند
پيوسته اند با حق و از خود نرسته اند
آفاق نيست مرکز آرام هيچکس
زين خانه کمان همه يک تير جسته اند
غافل زپاس آبرخ عجز ما مباش
ما را بياد طرف کلاهى شکسته اند
(بيدل) نجسته است گهر از طلسم آب
نقديست دل که در گره اشک بسته اند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید