شماره ٣٣١: مکش رنج تأمل گر زيان خواهى و گر سودى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
مکش رنج تأمل گر زيان خواهى و گر سودى
درنگ عالم فرصت نميباشد کم از دودى
جهان يکسر قماش کارگاه صبح مى بافد
ندارد اين کتاب جز چاک حسرت تارى و پودى
خيال آباد امکان غير حيرت برنمى دارد
بساط خودنمائيها مچين بر بود و نابودى
درين گلزار کم فرصت کدامين صبح و کو شبنم
عرقها مى شمارد خجلت انفاس معدودى
خيال آشيان نوبهار کيست حيرانم
که مى بالد زچشمم حيرت بوى گل اندودى
شکر خند کدامين غنچه يارب بسملم دارد
که چون صبحم سراپا پيکر زخم نمک سودى
ازين سودا که من در چارسوى نه فلک دارم
همين در سودن دست ندامت ديده ام سودى
بهر سو بنگرى دود کباب يأس مى آيد
بغير اردل ندارد مجمر کون و مکان عودى
تو هم در آرزوى سيم و زر زنار مى بندى
مکن طعن برهمن گر کند از سنگ معبودى
علاج زندگى بى نيستى صورت نمى بندد
چو زخم صبح دارم در عدم اميد بهبودى
بچندين داغ آهى از دل ما سر نزد (بيدل)
چراغ لاله ما نيست تهمت قابل دودى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید