شماره ٣١٦: گه برو ميدوى گاه بسر مى آئى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
گه برو ميدوى گاه بسر مى آئى
نيستى اشک چرا اينهمه تر مى آئى
درد فرصت زهجوم املت باز نداشت
سنگها بسته بدامان شرر مى آئى
زين تخيل که فشرده ست دماغ هوست
قطره نارفته بانداز گهر مى آئى
شعله ات کو نفسى چند به پرواز تند
آخر از ضبط نفس در ته پر مى آئى
خواب غفلت چقدر گرد پريشان نظريست
بوطن خفته زتشويش سفر مى آئى
عالمى در نفس سوخته خون ميگردد
تا تو يک ناله پرواز اثر مى آئى
نفى اوهام زاثبات يقين خالى نيست
هر چه شب رفته ئى از خويش سحر مى آئى
آخر از جلوه تحقيق بحيرت زدنست
وعده وصل است و تو آينه ببر مى آئى
نه دل آينه و نى ديده تماشا قابل
حيرت اين است که در دل بنظر مى آئى
ميشود هر دو جهان يکمژه آغوش هوس
تا تو همچون نگه از پرده بدر مى آئى
(بيدل) اين انجمن شوق فسردنکده نيست
همچو پرواز بافشاندن پر مى آئى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید