شماره ٢٩١: شهيدان وفا را درس ديداريست پنهانى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
شهيدان وفا را درس ديداريست پنهانى
سواد حيرتى دارد بياض چشم قربانى
جهانى رفته است از خويش در انديشه وهمى
سرابى هم نمى بينيم و کشتيهاست طوفانى
نگه وارى تامل گر نمائى صرف اين گلشن
تماشا هرزه گردى دارد حيرت تن آسانى
چو صبح از وضع امکان وحشتى داريم زين غافل
که هرکس گردد دامان خود است از دامن افشانى
حريف عرض رسوائى نه ئى فال تغافل زن
مژه پوشيدنت کم نيست گر خود را بپوشانى
بچشم خلق آدم باش اگر گاو خرى دارى
که از کج بينى اين قوم برعکس است انسانى
دهان گفتگو را خاتم مهر خموشى کن
اگر دارى بملک عافيت ذوق سليمانى
بيکدم خامشى نتوان ز کلفتها برون جستن
نفس را آب کن چندانکه گرد خويش بنشانى
جدا گرديدن از خود هر قدر باشد غنيمت دان
همه گر عکس تست آن به که از آينه نستانى
مبادا همت از تحصيل حاصل منفعل گردد
مرو تا ميتوانى جزئى کارى که نتوانى
ز پيراهن برون آ تا به ببينى دستگاه خود
حباب آينه درياست از تشريف عريانى
خموشى بست اگر راه لب خجلت نواى من
عرق خواهد رهى وا کردن از ديوار پيشانى
نگه کافيست (بيدل) ناله زنجير تصويرم
زبان جوهر آينه کم لافد ز حيرانى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید