شماره ٢٠١: بگلزارى که آن شوخ چمن پيکر کند بازى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
بگلزارى که آن شوخ چمن پيکر کند بازى
غبارم چون پر طاوس گل بر سر کند بازى
جهان درياى خون گردد اگر چشم سيه مستش
ز دست افشانى مژگان بابرو و سر کند بازى
گدائى کز سر کوى تو خاکى بر جبين مالد
بتاج کيقباد و افسر قيصر کند بازى
عرق بر عارضت هر جا بساط شبنم آرايد
نگه در خانه خورشيد با اختر کند بازى
قلم هرگه بوصف نيش مژگان تو پردازد
چو خون جسته مضمون در رگ نشتر کند بازى
مخور جام فريب از نقش صورتخانه گردون
بلعبت بازبنگر کز پس چادر کند بازى
دل از ساز طرب باليدن ننگست ازين غافل
که از افراط شوخى طفل را لاغر کند بازى
مرا از شش جهت قيد است و خوش آزاد ميگردم
کم افتد مهره ئى زينسان که در شش در کند بازى
ز بس پيچيده است آفاق را بيمهرى گردون
عجب گر طفل هم در دامن مادر کند بازى
کتاب عرض جاهت تا ورق گرداند در جائى
زهى غافل که با نقش دم اژدر کند بازى
وداع بيقرارى ميکند چون شعله پروازت
هوس بکذار تا چندى ببال و پر کند بازى
من از سر باختن (بيدل) چه انديشم درين ميدان
که طفل اشک هم بر نيزه و خنجر کند بازى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید