شماره ١٦٧: اگر سير زمين دارى و گر افلاک مى بينى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
اگر سير زمين دارى و گر افلاک مى بينى
دماغ فرصت امروز است فردا خاک مى بينى
پرى نفشانده ئى تا وانمايد رنگ اين باغت
قفس پرورده ئى گل از کمين چاک مى بينى
نخواهى غره آرايش علم و عمل گشتن
خيالى چند دور از عالم ادراک مى بينى
نپندارى شود آب وضوى باطنت حاصل
بفالى گر فشارى دامن نمناک مى بينى
نه دنيا کلفت آموز است نه عقبى غم اندوزست
ستمها از جنون فطرت بيباک مى بينى
شکار وهم گردونى بزنجير چه افسونى
که هر سو ميروى يک حلقه فتراک مى بينى
که برد آن طول و پهنايت چه شد در ياد ليهايت
که چون گوهر غنا در عقده امساک مى بينى
اقامت آرزو هيهايت با اسباب جوشيدن
بقدر آشيان رنج خس و خاشاک مى بينى
رقم ساز تعلق وقف عبرت سر خطى دارد
که تا لغزيد مژگان هر چه ديدى پاک مى بينى
غم تدبير لذات از مزاجت گم نشد (بيدل)
بدندان سنگ زن پر زحمت مسواک مى بينى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید