شماره ٩٣: باين موهوميم يارب که کرد آينه دار او

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
باين موهوميم يارب که کرد آينه دار او
تحير تا کجا گيرد زصفر من شمار او
سراغ خويش يابم تاره تحقيق او گيرم
مرا در خود نهان دارد جمال آشکار او
حريف ساغر خورشيد پيمائى که ميگردد
سحرها رفت با خميازه ذوق خمار او
بغير از ترک هستى از تردد برنمى آيد
نفس پرميخلد در سينه ام از خار خار او
چه امکانست آرد فطرت ما تا بديدارش
مگر آينه از بيدانشى گردد دچار او
غرورش زحمت آينه داران برنميدارد
تو محو خويش باش اينها نمى آيد بکار او
اميد وصل تدبير دگر از ما نميخواهد
سفيد از چشم قربانى ست راه انتظار او
هوس پيماى آغوش وصال کيست حيرانم
کار خود هم افتاد است بيرون از کنار او
مجازى بر تراشى تا حقيقت ننگ او گردد
دوئى افشا نمائى تا کنى تحقيق عار او
تو آگاه از سجود آستان دل نه ئى (بيدل)
که بالد صندل عرش از جبين خاکسار او



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید