شماره ٨١: همچو بوى گل زبس بى پرده است احوال من

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
همچو بوى گل زبس بى پرده است احوال من
ميشود لوح هوا آينه تمثال من
داده ئى مشتى غبارم را بباد اما هنوز
خاک ميبيزد بفرق عالمى اقبال من
نکته سربسته موج گهر فهميدنيست
بر سخن عمريست مى پيچد زبان لال من
عزت واماندگى زين بيش نتوان برد پيش
هر که رفت از خود غبارش گرد استقبال من
گوهرم از معنى افسردنم غافل مباش
سکته ميخواند تب دريائى از تبخال من
عاجزانرا ذکر اسباب فضولى دوزخست
ياد پروازم مده آتش مزن بر بال من
بى سبب فرصت شمار خجلت بيکاريم
همچو تقويم کهن حشو است ماه و سال من
صبح محشر در غبار شام ميسوزد نفس
گر شود روشن سواد نامه اعمال من
عمرها شد شمع تصويرم بنوميدى گذشت
زآتش دل هم نميسوزم مپرس احوال من
ريشه ها دارد غبار من زمين تا آسمان
مرگ هم نگسست (بيدل) رشته آمال من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید