شماره ٧٣: ندارد ساز صحبت ها بساط عافيت چيدن

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
ندارد ساز صحبت ها بساط عافيت چيدن
ازين الفت فريبان صلح کن چندى برنجيدن
تعلق هر قدر کمتر حصول راحت افزون تر
وداغ ساز بيخوابيست موى سر تراشيدن
بدامن پا شکستن اوج اقبالى دگر دارد
برنگ پرتو خورشيد تا کى خاک ليسيدن
چو دل روشن شود طبع از درشتى شرم ميدارد
شکست کس نخواهد سنگ از آينه گرديدن
زيارت گاه آئين ادب شوخى نميخواهد
برنگ سايه بايد پاى در دامن خراميدن
ميان استقامت چيست کن مغزى اگر دارى
دليل خالى از مى گشتن ميناست غلطيدن
هراسى نيست از شور حوادث محو حيرت را
بهر صرصر ندارد شعله تصوير لرزيدن
چسان خواهم بچندين چاک دل مستورى رازت
که ممکن نيست چون صبحم نفس در سينه دزديدن
نياز امتحان شوق کردم طاقت دلرا
متاع بوى اين گل رفت در تاراج پوشيدن
جنون بينوايم هر چه بندد محمل وحشت
ندارم آنقدر دامن که باشد قابل چيدن
نيايد راست هرگز صحبت زنگ و صفا با هم
چه حاصل سايه را از خانه خورشيد پرسيدن
نگردى محرم او گر همه از خود برون آئى
نچيند خاک سامان سپهر از سعى باليدن
ندارد آگهى جز حيرت وضع حباب اينجا
سراپا چشم باش اما ادب فرساى ناديدن
سواد نسخه تحقيق (بيدل) دقتى دارد
دو عالم جلوه بايد خواندن و بى رنگ فهميدن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید