شماره ٤٠: عرق دارد عنان احتياج بى نقاب من

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
عرق دارد عنان احتياج بى نقاب من
ره صد دير آتشخانه وا کرده است آب من
بهر مويم گداز دل رگ ابرى دگر دارد
چو مژگان سيلها خفته است در موج سراب من
زعلم حسرت ديدار بختى در نظر دارم
که گردد خامشى صور قيامت در جواب من
چو آن گوهر که بعد از گمشدن جويند در خاکش
پريشان گشت اجزاى جهان در انتخاب من
بخود تا ميگشايم چشم از شرم آب ميگردم
تنکروئيست پر بيگانه وضع حباب من
درين گلشن که شبنم کارى خجلت جنون دارد
گلم اما خيال رنگ ميگيرد گلاب من
زآتشخانه امکان ميسر نيست وارستن
برنگ شعله حيرانم چه ميخواهد شتاب من
نمو در مزرعه ام پاى بدامن خفته ئى دارد
ترشح ريزه ميناست در طبع سحاب من
ندانم در کمين انتظار کيستم يارب
زبالين ميدهد امشب پر پروانه خواب من
ببزم وصل نام هستى عاشق نميگنجد
زفکر سايه بگذار آفتابست آفتاب من
برنگ جوهر آينه داغ حيرتم (بيدل)
نميدانم چسان آسوده چندين پيچ و تاب من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید