شماره ١٧: زره هوس بنتوکى رسم نفسى زخود نرميده من

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
زره هوس بنتوکى رسم نفسى زخود نرميده من
همه حيرتم بکجا روم برهست سرى نکشيده من
بچه برگ ساز طرب کنم زچه جام نشه طلب کنم
گل باغ شعله نچيده من مى داغ دل نچشيده من
چو گل آنکه نسخه صد چمن زنقاب جلوه گشوده تو
چو مى من آنکه عشرت عالمى زگداز خود طلبيده من
چه بلا ستمکش غيرتم چقدر نشانه حيرتم
که شهيد خنجر ناز تو شده عالمى و طپيده من
تو بمحفلى ننموده رو که زتاب شعله غيرتش
همه اشک گشته برنگ شمع و زچشم خود نچکيده من
مى جام ناز و نيازها بخمار اگر نکشد چرا
زسر جفا نگذشته تو زدر وفا نرميده من
چو نگاه گرم بهر طرف که گذشته محمل ناز تو
چو دل گداخته از پيت برکاب اشک دويده من
تو و صد چمن طرب نمو من و شبنمى نگه آبرو
ببهار عالم رنگ و بو همه جلوه تو همه ديده من
نه جنون سينه دريدنى نه فنون مشق طپيدنى
بسواد درد تو کى رسم الفى زناله کشيده من
چو سحر نيامده در نظر رم فرصت نفس آنقدر
که برم بر آب شگفتگى بطراوت گل چيده من
بکدام نغمه دل گسل زنواکشان نشوم خجل
چو جرس بغير شکست دل سخنى زخود نشنيده من
من (بيدل) و غم غفلتى که زچشم بند فسون دل
همه جا زجلوه من پرست و بهيچ جا نرسيده من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید