شماره ١٥: زپرده آئى اگر از قباى تنگ برون

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
زپرده آئى اگر از قباى تنگ برون
بروى گل ننشيند زشرم رنگ برون
خيال آن مژه خون ميکند چه چاره کنم
دل آب گشت و نمى آيد اين خدنگ برون
زمانه مجمع آئينه هاى ناصاف است
درون صفا زکدورت نشسته زنگ برون
حذر کنيد زکينى که از دو دل خيزد
شرار کوفته مى آيد از دو سنگ برون
بساط صلح گر از عافيت نگردد تنگ
کسى زخانه نيايد بعزم جنگ برون
بهار عالم انصاف گر باين رنگست
نرفته است مسلمانى از فرنگ برون
بلاف پيش مبر دعوى توانائى
که خار تنگ نيايد زپاى لنگ برون
طعن تيره درونان خدا نگهدارد
نفس جنون زده مى آيد از تفنگ برون
دربغ محرمى دل نصيب فطرت نيست
نشسته ايم زآئينه همچو زنگ برون
تعلقات جهان حکم نيستان دارد
نشد صدا هم ازين کوچه هاى تنگ برون
هزار سنگ بدل کوفتيم ليک چه سود
مى نيامد ازين شيشه جز ترنگ برون
نفس نياز خرام که ميکنى (بيدل)
که سنگ سبزه نيارد باين درنگ برون



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید