شماره ١: دل چيست که بى روى تو از درد طپيدن

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
دل چيست که بى روى تو از درد طپيدن
چون آب زآينه توان ناله شنيدن
بى چاک جگر رمز محبت نشود فاش
خط عرضه دهد نامه عاشق بدريدن
تسليم همان شاهد اقبال وصولست
افتادگى از ميوه دهد بوى رسيدن
راحت طلبى سرشکن چين جبين باش
کس ره نتواند بدم تيغ بريدن
از دل بتغافل زدنش بى سببى نيست
چيزى بنظر دارد از آينه نديدن
بى ساخته ناز تو بس مست غرور است
مى ميکشد از رنگ حنا دست کشيدن
زين مزرعه خجلت ثمر حاصل خويشم
تبخال چه تخم آورد از شوق دميدن
پيرى هوس جرأت جولان نپسندد
ما را دو سه گام آنسوى پا برد خميدن
جز اشک پريشان قدم من نتوان يافت
آن دانه که از ريشه برد پيش دويدن
(بيدل) همه معنى نظران پنبه بگوش اند
من نيز شنيدم سخنى از نشنيدن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید