شماره ٧٧٧: مژگان خود به اشک جگرگون طراز کن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
مژگان خود به اشک جگرگون طراز کن
وان گاه چشم بر رخ فردوس باز کن
فرصت سبک عنان و شب عمر کوته است
از آه نيمشب شب خود را دراز کن
محتاج را چه عقده ز محتاج وا شود؟
ز اهل نياز رو به در بى نياز کن
از آرزو به خاک فتاد آدم از بهشت
زنهار ترک صحبت اين فتنه ساز کن
ناسازى فلک ز نسيم شکايت است
خامش نشين و پرده افلاک ساز کن
اين رشته را که طول امل نام کرده اى
زنار مى شود، ز ميان زود باز کن
تا کى دراز پيش طبيبان کنى دو دست؟
يک بار هم به عالمى بالا دراز کن
سر رشته شفا و مرض در کف خداست
از چاره روى دل به در چاره ساز کن
در چشم بستن است تماشاى هر دو کون
زين رو ببند چشم و ازان روى باز کن
بند قبا حريف فراموشى تو نيست
اين کار را حواله به زلف دراز کن
صائب بدوز ديده نامحرمان فکر
آنگه ز روى بکر سخن پرده باز کن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید