شماره ٧٥٦: غم حريص ز دينار مى شود افزون

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
غم حريص ز دينار مى شود افزون
ز گنج پيچ و خم مار مى شود افزون
جنون ز سنگ ملامت نمى کند پروا
که شور سيل ز کهسار مى شود افزون
مبر به گلشن جنت مرا که از کوثر
خمار تشنه ديدار مى شود افزون
ازان به خاک قناعت نموده ام چون مور
که حرص من ز شکرزار مى شود افزون
مرا به بى کسى خويشتن کنيد رها
که درد من ز پرستار مى شود افزون
شود ز هاله کمربسته حسن ماه تمام
ز خط فروغ رخ يار مى شود افزون
يکى هزار شد از عندليب شورش من
که ذوق کار ز همکار مى شود افزون
اميدها به خطش داشتم، ندانستم
که شب گرانى بيمار مى شود افزون
نمى شود ز مگس خيرگى به راندن دور
ز منع، حرص طمعکار مى شود افزون
اگر چه بار ز دلها به برگ مى خيزد
ز برگ بر دل من بار مى شود افزون
به قدر آنچه دهى ره به دل تمنا را
تردد دل افگار مى شود افزون
سبک شدى به نظرها و از تهى مغزى
علاقه تو به دستار مى شود افزون
شکست هر قدر افزون رسد به گوهر من
اميد من به خريدار مى شود افزون
چه حالت است که از سر زدن مرا چو قلم
کشش به عالم گفتار مى شود افزون
ز حرف تلخ مرا خارخار دل صائب
به آن دو لعل شکربار مى شود افزون



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید