شماره ٧٠٧: صداى پا نبود در خرام درويشان

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
صداى پا نبود در خرام درويشان
زمين به خواب رود زير گام درويشان
چو نى اگر چه بود خشک، کام درويشان
شکر به تنگ بود در کلام درويشان
چه لذت است که بادست پخت بى برگى است
نمکچش است سراسر طعام درويشان
اگر ز سنگ حوادث شود هلال هلال
صدا بلند نگردد ز جام درويشان
که مى تواند وصف تمام ايشان کرد؟
به از تمام جهان، ناتمام درويشان
ز روستاى طمع رخت برده اند برون
مساز روى ترش از سلام درويشان
ميان مور و سليمان تفاوتى ننهد
چو سفره باز کند فيض عام درويشان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید