شماره ٦٧٧: کار درياست ز هر موج خطر خنديدن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
کار درياست ز هر موج خطر خنديدن
رو نکردن ترش از تلخ، شکر خنديدن
شيوه زنده دلان است درين باغ چو گل
همه شب غنچه شدن، وقت سحر خنديدن
مى کند خرده جان سفرى را باقى
بر رخ سوختگان همچو شرر خنديدن
بسته لب باش که چون غنچه گل مى افتد
رخنه در قصر حيات تو ز هر خنديدن
چه کند سختى ايام به ما بى خبران؟
رخنه در قصر حيات تو ز هر خنديدن
چه کند سختى ايام به ما بى خبران؟
کار کبک است به هر کوه و کمر خنديدن
آنچنان در دهن تيغ به رغبت بروم
که فراموش کند صبح ظفر، خنديدن
جاى خنده است که در عهد شکرخنده او
پسته در پوست کند مشق شکر خنديدن
زان سر تير يکى غنچه، يکى خندان است
تا بدانى که نباشد ز دو سر خنديدن
از نکويان همه ختم است بر آن زهره جبين
بى دهن بر رخ ارباب نظر خنديدن
اى که از آب عقيق تو فلک سرسبزست
نيست انصاف بر اين تشنه جگر خنديدن
صائب از عاقبت خنده بينديش که صبح
غوطه در خون جگر زد ز شکر خنديدن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید