شماره ٦٤٠: نه امروزست گرم از داغ سوداى تو نان من

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
نه امروزست گرم از داغ سوداى تو نان من
نمک پرورده عشق است مغز استخوان من
زمين تنگ ميدان نيست جاى گرم جولانان
وگرنه توسن گردون بود در زير ران من
به کورى خرج شد اشکى که پروردم به خون دل
گلويى تر نشد چون شمع از آب روان من
برآمد بس که بى حاصل نهال من، عجب دارم
که سر بالا کند چون بيد مجنون باغبان من
ز خواهش هاى الوان در ره سيل خطر بودم
دل بى مدعا زين سيل شد دارالامان من
تواضع با فرودستان بود خوش از زبردستان
وگرنه دور باش از زور خود دارد کمان من
گرفتم گوشه بر اميد گمنامي، ندانستم
که کوه قاف چون عنقا شود سنگ نشان من
گرانجانى نباشد پيشه من با خريداران
به سيم قلب يوسف مى خرند از کاروان من
ز هزل و هجو دادم تو به صائب شوخ طبعان را
دهان عالمى شد چون صدف پاک از دهان من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید