شماره ٦٣٥: نشان از بى وجودى نيست در روى زمين از من

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
نشان از بى وجودى نيست در روى زمين از من
ز گمنامى چه خونها در جگر دارد نگين از من
ز اشک آتشين خط شعاعى گشته مژگانم
ز خجلت شمع دزدد گريه را در آستين از من
زنم نقش اميدى هر زمان بر آب، ازين غافل
که مى دارد دريغ آن تندخو چين جبين از من
به خونم چون کباب امروز فتوى مى دهد طفلى
که رويش چون نگاه گرم گرديد آتشين از من
منم آن رشته هموار نظم آفرينش را
که مى گردد يکى صد، رتبه در ثمين از من
ندارم گر چه در خرمن پر کاهي، به اين شادم
که رزق خوشه چين باشد زبان گندمين از من
گر از تردستى من تر نشد کشت اميد کس
مرا اين بس که ماند نام خشکى چون نگين از من
چو مى بايد به تلخى ماند بر جا عاقبت صائب
چه حاصل زين که چندين خانه شد پر انگبين از من؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید