شماره ٥٥٦: عقل پوچ از عهده سودا نمى آيد برون

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
عقل پوچ از عهده سودا نمى آيد برون
پنبه از تسخير اين مينا نمى آيد برون
چشم آن دارم که با نام و نشان آيم برون
از بيابانى که نقش پا نمى آيد برون
عالمى از بيخودى گر هست خوشتر در جهان
چون فلاطون از خم صهبا نمى آيد برون؟
گر چه دارد شوخى ما برق را در پيچ و تاب
از لب ما خنده بيجا نمى آيد برون
هر که شمعى زير خاک از ديده بينا نبرد
از شبستان کفن بينا نمى آيد برون
حيرتى دارم که با اين بى قرارى هاى شوق
چون مرا بال و پر از اعضا نمى آيد برون؟
تيغ ما از بى زبانى در نيام زنگ نيست
شيرمردى از صف هيجا نمى آيد برون
هر که را ديديم، دارد بر جگر داغ نفاق
ماهى بى فلس ازين دريا نمى آيد برون
شبروان کوى جانان را سلاحى لازم است
ماه بى تيغ و سپر شبها نمى آيد برون
اين چه دامان نزاکت بر زمين ساييدن است
گل به اين تمکين (و) استغنا نمى آيد برون
در شبستانى که اهل شرم ساغر مى زنند
از دهن ها نکهت صهبا نمى آيد برون
اين جواب آن غزل صائب که مى گويد مثال
هيچ کس از فکر اين سودا نمى آيد برون



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید