شماره ٥٥٤: کى سخن خام از لب فرزانه مى آيد برون؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
کى سخن خام از لب فرزانه مى آيد برون؟
باده چون شد پخته از ميخانه مى آيد برون
از زبان خامه من لفظ هاى آشنا
در لباس معنى بيگانه مى آيد برون
دانه دل را تو پامال علايق کرده اى
ورنه خرمن ها ازين يک دانه مى آيد برون
ناله ناقوس دارد هر سر مو بر تنم
اين سزاى آن که از بتخانه مى آيد برون
در شبستان که بوده است و کجا مى خورده است؟
آفتاب امروز خوش مستانه مى آيد برون
عالمى از داغ عالمسوز ما در آتشند
دود شمع ما ز صد کاشانه مى آيد برون
کعبه گر آيد به استقبال من پر دور نيست
دود شمع ما ز صد کاشانه مى آيد برون
مى تند گرد دهانش همچو خط عنبرين
هر حديثى کز لب جانانه مى آيد برون
گرد هستى در حريم پاکبازان توتياست
دست خالى سيل ازين ويرانه مى آيد برون
جامه فانوس مى گردد ز غيرت شمع را
لاله اى کز تربت پروانه مى آيد برون
در سواد خامه من گفتگوى سهل نيست
زين نيستان نعره شيرانه مى آيد برون
هر کسى در عالم خود شهريار عالم است
واى بر جغدى که از ويرانه مى آيد برون
نفس را مگذار پا از حد خود بيرون نهد
مى شود گم طفل چون از خانه مى آيد برون
مى شود صائب ز بى تابى دل غواص آب
از صدف تا گوهر يکدانه مى آيد برون



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید