شماره ٥٤٩: راز عاشق از لب خاموش مى آيد برون

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
راز عاشق از لب خاموش مى آيد برون
دود زود از آتش خس پوش مى آيد برون
از رگ ابرى پر از گوهر شود چندين صدف
يک زبان از عهده صد گوش مى آيد برون
زان به روى دست جا بخشند مستان جام را
کز حريم ميکشان خاموش مى آيد برون
حسن او از خلوت آيينه با آن محرمى
از کمال شرم شبنم پوش مى آيد برون
قامتش قلاب گشت و از سرش غفلت نرفت
خواجه را اين پنبه کى از گوش مى آيد برون؟
ديده هاى پاک، تر دست است در ايجاد حسن
هاله را اينجا مه از آغوش مى آيد برون
در کهنسالى جوانتر گشت صائب فکر من
زين ته خم باده سرجوش مى آيد برون



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید