شماره ٥٣٦: حرف پوچى کز دهان اهل لاف آيد برون

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
حرف پوچى کز دهان اهل لاف آيد برون
تيغ چو بينى است کز جهل از غلاف آيد برون
جان قدسى روز خوش در پيکر خاکى نديد
اين سزاى آن پرى کز کوه قاف آيد برون
عيش صافى در بساط گردش افلاک نيست
چون مى از ميناى بر هم خورده صاف آيد برون؟
چون هنر کامل شود خود مى شود غماز خود
خون چو گردد مشک، آهو را ز ناف آيد برون
آن نگاه شرمگين نگذاشت جان در هيچ کس
آه ازان روزى که اين تيغ از غلاف آيد برون
در غريبى مى شود رنگين سخن بيش از وطن
سرخ رو گردد چو شمشير از غلاف آيد برون
بى توقف واصل درياى رحمت مى شود
از تن خاکى روان هر که صاف آيد برون



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید