شماره ٥١١: از هواداران شود دايم مکدر شمع من

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
از هواداران شود دايم مکدر شمع من
از پر پروانه دارد تيغ بر سر شمع من
پرتو منت کند دلهاى روشن را سياه
مى شود دست حمايت آستين بر شمع من
از مروت مى کند روشن چراغ خصم را
گر به ظاهر مى شود خامش ز صرصر شمع من
گردنى در زير تيغ از موم دارد نرم تر
در نظر دارد همانا بزم ديگر شمع من
زندگى نتوان به کوشش يافت، ورنه عمرها
غوطه زد در بحر ظلمت چون سکندر شمع من
باشد از جوش هواداران مى روشن مرا
دارد از بال و پر پروانه ساغر شمع من
در شبستانى که دارد صد سمندر هر شرار
شد ز بى پروانگى ها تير بى پر شمع من
گوهر خود را ز چشم زخم مى دارد نگاه
گر نسازد دامن فانوس را تر شمع من
از زبان آتشينم عالم دل زنده شد
صد چراغ کشته را شد افسر زر شمع من
ديده گوهرشناسى نيست، ورنه بزم را
تازه رو دارد ز اشک پاک گوهر شمع من
سرد مهرى صائب از جا درنمى آرد مرا
در گذار باد مى سوزد به لنگر شمع من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید