شماره ٤٨٦: رو نهان در دولت از اقبال محتاجان مکن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
رو نهان در دولت از اقبال محتاجان مکن
اين در واکرده را در بسته از دربان مکن
هست در عين عدالت آب جان بخش حيات
چون سکندر جستجوى چشمه حيوان مکن
مى توان از جوع تا جسم گران را روح کرد
روح را جسم گران از سيرى اى نادان مکن
از سپر انداختن تا مى شود مغلوب خصم
از نيام قهر تيغ خويش را عريان مکن
صبح را رخسار خندان از شفق در خون کشيد
مد عمر خويش کوتاه از لب خندان مکن
مى گدازندت به چشم شور چون ماه تمام
همچو ماه نو قبول پرتو احسان مکن
تا نگردى خوار در چشم عزيزان جهان
يوسف بى جرم را زنهار در زندان مکن
اختيار سر چو در دست تو اى سرگشته نيست
زندگى را صرف در فکر سر و سامان مکن
جز خموشى درد بى درمان ندارد چاره اى
شکوه چون بى طاقتان از درد بى درمان مکن
از نظر بازى دل معمور مى گردد خراب
خانه اى را از براى روزنى ويران مکن
در نظر واکردنى طى مى شود عمر حباب
تکيه اى بى مغز بر عمر سبک جولان مکن
دل به دريا کرده را هر موج صائب ساحل است
دست چون شستى ز جان انديشه از طوفان مکن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید