شماره ٤٦٣: مى گدازد شيشه دل را مى رنگين حسن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
مى گدازد شيشه دل را مى رنگين حسن
دل ز ساغر مى برد صهباى دل شيرين حسن
نوبهار خنده گل در گريبان بگذرد
عالم افروزى کند چون خنده رنگين حسن
خويش را در کوچه بند آستين مى افکند
پنجه موسى ز شرم ساعد سيمين حسن
عشق را نتوان به رنگ و بو شکار خويش کرد
دست خالى آيد از گلشن برون گلچين حسن
بلبلان را روى گرم گل نوا پرداز کرد
آتشين گفتار گردد عشق از تلقين حسن
بوى آن سيب زنخدان زنده دل دارد مرا
ورنه عاشق پرورى کفرست در آيين حسن
از شبيخون هوس گلزار عصمت ايمن است
تا چراغ شرم سوزان است بر بالين حسن
صرصر بى اعتدالى در بهار عشق نيست
رنگ و بو هرگز نمى بازد گل (و) نسرين حسن
در تماشاخانه فردوس خون خود خورد
ديده هر کس که چون صائب بود گلچين حسن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید