چون توان قانع به پيغام از لب دلبر شدن؟
با دهان خشک نتوان از لب کوثر شدن
حاصل نزديکى سيمين بران دل خوردن است
رشته از گوهر ندارد بهره جز لاغر شدن
گوشه گيرى مى کند ناقص عياران را تمام
بى صدف صورت نبندد قطره را گوهر شدن
پيروان از پيشرو دارند پيش رو سپر
سينه مى بايد به تيغ افشرد در رهبر شدن
پاى طاوس از سر طاوس رعنايى نبرد
نخوت آتش نگردد کم به خاکستر شدن
نقد خود را بر اميد نسيه باطل کردن است
پش دونان با رخ زرين براى زر شدن
تا کى از اقبال دنياى خسيس افروختن؟
چند چون آتش زهر خارى زبان آور شدن؟
گوشه گير از مردمان صائب که جز درگاه حق
با قد خم نيست لايق حلقه هر در شدن