شماره ٣٨٠: سوخته است از آتش گل اشتهاى بلبلان

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
سوخته است از آتش گل اشتهاى بلبلان
نيست چيزى غير بوى گل غذاى بلبلان
تا کدامين سنگدل گل چيد ازين گلشن که باز
بوى خون مى آيد امروز از نواى بلبلان
خار در چشم خزان ريزد نسيم جلوه اش
گر نپيچد شاخ گل سر از رضاى بلبلان
سخت مى ترسم چو برگ لاله گردد داغدار
گوش گل از ناله دردآشناى بلبلان
جذبه اى با ناله عشاق مى باشد که گل
مى دود از پوست بيرون در هواى بلبلان
چون گل کاغذ بود با تازه رويان بهار
نغمه هاى خشک مطرب با نواى بلبلان
سبزه خوابيده اى نگذاشت در گلزارها
هاى هوى مى پرستان، هاى هاى بلبلان
غنچه مستور را خواهد فتاد از بام طشت
گر چنين بى پرده خواهد شد صداى بلبلان
غنچه نشکفته در گلزار نتوان يافتن
از نسيم نغمه هاى دلگشاى بلبلان
چاک در ديوار گلشن چون قفس خواهد فتاد
گر چنين بالد گل از مدح و ثناى بلبلان
از نواى عندليبان باغ پر آوازه است
شاخ گل دستى است از بهر دعاى بلبلان
خرده گيرى نيست کار کيسه پردازان عشق
ورنه گل آماده دارد خونبهاى بلبلان
نيست آن بى درد را پرواى عاشق، ورنه گل
تا سحر چون شمع مى سوزد براى بلبلان
جنگ دارد با محبت خواب، ورنه شاخ گل
کرده است از غنچه سامان متکاى بلبلان
مى کند قانون عشرت ساز بهر گلستان
نوبهار از مد آواز رساى بلبلان
ناله تنهايى من بى اثر افتاده است
ورنه شاخ گل گذارد سر به پاى بلبلان
صائب ايام خزان جوش بهاران مى زنند
تا صرير کلک من شد پيشواى بلبلان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید