شماره ٣٧١: مى کند گل زردرويى از شراب ديگران

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
مى کند گل زردرويى از شراب ديگران
دردسر مى گردد افزون از گلاب ديگران
با وضوى ديگرى مى بندد احرام نماز
تازه دارد هر که روى خود به آب ديگران
چون صدف از گوهر خود خانه من روشن است
نيست چشم من به ماه و آفتاب ديگران
مى کند با ديده مغرور من کار نمک
گر فتد در کلبه من ماهتاب ديگران
از جواب خشک گردم بيش از احسان تر دماغ
چشمه حيوان من باشد سراب ديگران
چون نسيم صبح، گردم گرد هر جا غنچه اى است
مى گشايد دل مرا از فتح باب ديگران
خفته را گر خفتگان بيدار نتوانند کرد
چون مرا بيدار کرد از خواب، خواب ديگران؟
گر نه پيوسته است با هم رشته جان ها، چرا
عمر کوته شد مرا از پيچ و تاب ديگران؟
از خدا شرمى ندارى در گنهکاري، ولى
دست مى دارى ز عصيان از حجاب ديگران
از حساب کرده هاى خود نظر پوشيده اى
نيستى يک لحظه فارغ از حساب ديگران
در قبول شعر هر کس را مذاق ديگرست
حالى عاشق نگردد انتخاب ديگران
چند در افسانه سنجى روزگارم بگذرد؟
تا به کى بيدار باشم بهر خواب ديگران؟
مى توان صائب به سيلى روى خود تا سرخ داشت
از چه بايد کرد رنگين از شراب ديگران؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید