شماره ٣٢٠: ما دستخوش سبحه و زنار نگشتيم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
ما دستخوش سبحه و زنار نگشتيم
در حلقه تقليد گرفتار نگشتيم
از کعبه و بتخانه گذشتيم به تعجيل
قانع به نگاه در و ديوار نگشتيم
چون برق گذشتيم ازين پرده نيلى
از آينه مشغول به زنگار نگشتيم
خود را به سراپرده خورشيد رسانديم
چون شبنم گل بار به گلزار نگشتيم
چون خشت نهاديم به پاى خم مى سر
بر دوش کسى همچو سبو بار نگشتيم
در دامن خود پاى فشرديم چو مرکز
گرد سر هر نقطه چو پرگار نگشيتيم
بر بى بصران گوهر خود عرض نداديم
آيينه هر صورت ديوار نگشتيم
ما را به زر قلب خريدند ز اخوان
بر قافله از قيمت کم بار نگشتيم
بيهوده مزن بر رخ ما آب نصيحت
ما صبح قيامت شد و بيدار نگشتيم
چون يوسف تهمت زده از پاکى دامن
در چشم عزيزان جهان، خوار نگشتيم
دلچسبى ما عذر گران خيزى ما خواست
چون گرد يتيمى به گهر بار نگشتيم
هر چند ز حيرت مژه بر هم ننهاديم
چون آينه ما سير ز ديدار نگشتيم
صد شکر که با صد دهن شکوه درين بزم
شرمنده بيتابى اظهار نگشتيم
افسوس که چون نخل خزان ديده درين باغ
دستى نفشانديم و سبکبار نگشتيم
فرياد که سوهان سبکدست حوادث
شد ساده ز دندانه و هموار نگشتيم
صائب مدد خلق نموديم به همت
در ظاهر اگر مالک دينار نگشتيم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید