شماره ٣١٣: تا روى عرقناک ترا ديد نگاهم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
تا روى عرقناک ترا ديد نگاهم
زد غوطه به سرچشمه خورشيد نگاهم
از حوصله ديده من گرد برآورد
از بس ز تماشاى تو باليد نگاهم
بر مرکز خال تو مرا تا نظر افتاد
در دايره چشم نگنجيد نگاهم
شد ديده بيدار مرا خواب پريشان
از بس به خود از شرم تو لرزيد نگاهم
مشقى که ز نظاره روى تو رساندم
مشکل که شود خيره ز خورشيدنگاهم
از شرم برون آى که از شرم عذارت
شد آب و چو اشک از مژه غلطيد نگاهم
چون موى زيادست گران در نظر من
تا دور ز رخسار تو گرديد نگاهم
چون ديدن رخسار لطيف تو محال است
از ديده برآيد به چه اميد نگاهم؟
صائب پى نظاره شوم گر همه تن چشم
از دل نبرد حسرت جاويد نگاهم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید