شماره ٣٠٥: از تلخ زبانان نشود پست خروشم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
از تلخ زبانان نشود پست خروشم
طفلم، نتوان کرد به دشنام خموشم
نم در دل ميخانه خمارم نگذارد
گر جلوه ساقى نشود رهزن هوشم
چيزى نشود بر دل آزاده من بار
جز دست نوازش که گران است به دوشم
بينا ز نظر بازى درياست حبابم
فانى شوم از بحر اگر چشم بپوشم
ريحان بهشت است مرا خواب پريشان
تا خط بناگوش ترا حلقه بگوشم
آب گهرم بسته يخ از سردى بازار
هر چند که يوسف به زر قلب فروشم
چون سيل مرا هست ز خود سلسله جنبان
موقوف به طوفان نبود جوش و خروشم
اين آن غزل حاجى صوفى است که فرمود
آن روى ندارى که ز تو چشم بپوشم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید