شماره ٢٩٧: روشن ز فروغ مى ناب است حياتم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
روشن ز فروغ مى ناب است حياتم
چون آتش ياقوت ز آب است حياتم
از کسب هوا نقش بر آب است حياتم
يک چشم زدن همچو حباب است حياتم
از رعشه عنان رگ جان رفته ز دستم
وز قامت خم پا به رکاب است حياتم
از شور جزا شد جگر خاک نمکسود
وز جهل همان مست و خراب است حياتم
با آن که سيه کرده در او نامه اعمال
در حسرت ايام شباب است حياتم
مشکل که دهد فرصت برداشتن زاد
زين گونه که سرگرم شتاب است حياتم
هر چند شوم پير، شود غفلت من بيش
افسانه شيرينى خواب است حياتم
از کهنگى افزون شودش مستى غفلت
در شيشه تن همچو شراب است حياتم
از گريه من چون جگر سنگ نسوزد؟
کز گرمى رفتار کباب است حياتم
از ساده دلى ريشه کند در جگر خاک
هر چند که چون نقش بر آب است حياتم
در ديده کوته نظران گر چه بلندست
کوتاهتر از مد شهاب است حياتم
فرياد که در رفتن ازين پيکر خاکى
بيتاب تر از موج سراب است حياتم
جايى که بود عمر خضر نقش بر آبى
صائب چو شرر درچه حساب است حياتم؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید