در شهر اگر ملول نگرديم چون کنيم؟
دامان دشت نيست که مشق جنون کنيم
ما کاسه سرنگون و فلک کاسه سرنگون
در خانمان خرابى هم سعى چون کنيم؟
چون رود نيل کوچه دهد چرخ آبگون
از آه سرد چون يد بيضا برون کنيم
ما مرد قطع کردن اين راه نيستيم
خارى به خون خويش مگر لاله گون کنيم
صائب جدال شيوه ما نيست در مصاف
ما خصم را به چرب زبانى زبون کنيم