شماره ٢٦٩: چون غنچه دست بر دل شيدا گذاشتيم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
چون غنچه دست بر دل شيدا گذاشتيم
گل را به باغبان خنک وا گذاشتيم
تا چند چون سفينه توان بود تخته بند؟
موجى شديم و روى به دريا گذاشتيم
چون داغ لاله از سر ما موج خون گذشت
پهلو اگر به بستر خارا گذاشتيم
تبخاله است لاله سرچشمه سراب
بيهوده دل به عشوه دنيا گذاشتيم
از جوش مي، چو ابر (ز) دريا هوا گرفت
هر پنبه اى که بر سر مينا گذاشتيم
خود را به تيغ کوه کشيدند لاله ها
تا همچو سيل روى به صحرا گذاشتيم
افتاده تر ز سنگ نشان بود گردباد
روزى که ما به دشت جنون پا گذاشتيم
عشق غيورننگ شراکت نمى کشد
ما آفتاب را به مسيحا گذاشتيم
تا کى به شيشه خانه مشرب زنند سنگ؟
زهاد را به باطن مينا گذاشتيم
صائب کسى به درد دل ما نمى رسد
ناچار دست بر دل شيدا گذاشتيم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید