شماره ٢٥٦: ما در محيط حادثه لنگر فکنده ايم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
ما در محيط حادثه لنگر فکنده ايم
در آب تيغ، دام چو جوهر فکنده ايم
دستى است کهکشان که به عالم فشانده ايم
خورشيد افسرى است که از سر فکنده ايم
در ديده ستاره نمکدان شکسته است
شورى که ما به قلزم اخضر فکنده ايم
مانند عود خام، هوسهاى خام را
بر يکدگر شکسته به مجمر فکنده ايم
از ما مجوى گريه ظاهر که چون صدف
در صحن دل بساط ز گوهر فکنده ايم
هر تلخيى که قسمت ما کرده است چرخ
مى نام کرده ايم و به ساغر فکنده ايم
زان آستين که بر رخ عالم فشانده ايم
ديهيم نخوت از سر قيصر فکنده ايم
از عالم جهات به همت گذشته ايم
از زور نقش رخنه به ششدر فکنده ايم
ما از شکوه خصم محابا نمى کنيم
دايم به فيل پشه لاغر فکنده ايم
در سنگلاخ دهر ز پيشانى گشاد
آيينه را ز چشم سکندر فکنده ايم
بر آتش که دست کليم است داغ آن
در بى خودى کباب مکرر فکنده ايم
صائب ز هر پياله که بر لب نهاده ايم
در سينه طرح عالم ديگر فکنده ايم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید