شماره ٢٣٧: خرسند با هزار تمنى نشسته ايم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
خرسند با هزار تمنى نشسته ايم
با صد هزار درد تسلى نشسته ايم
از بادبان باد مراديم بى نياز
کشتى به خشک بسته تسلى نشسته ايم
بر آشيان ما نبود دست سنگ را
بر شاخسار سد ره و طوبى نشسته ايم
دامن ز خارزار تعلق کشيده ايم
بر مسند تجرد عيس نشسته ايم
از بخت تيره روز نداريم شکوه اى
زير سياه خيمه ليلى نشسته ايم
چون طفل شوخ، پيش اديب بهانه جو
آماده تپانچه و سيلى نشسته ايم
از ترس خلق در دهن شير رفته ايم
مجنون صفت به دامن وادى نشسته ايم
محتاج دستگيرى طفلان ناقصيم
بر رهگذر چون مردم اعمى نشسته ايم
ما سايه پرور شجر طور نيستيم
در آفتاب روى تجلى نشسته ايم
اى ناخدا ز مصلحت ما بشوى دست
ما با خداى خويش به کشتى نشسته ايم
پروانه داغ شو که به اين بخت خواب دوست
با شمع تا به صبح به دعوى نشسته ايم
صائب ميان مردم عالم کمال ما
اين بس که کم به مردم دنيى نشسته ايم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید