شماره ١٢٦: به شور عشق و جنون همچو صبح مشهورم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
به شور عشق و جنون همچو صبح مشهورم
شکسته است نمکدان چرخ را شورم
ز جوش سينه من خم به وجد مى آيد
چکيده کف عشقم، شراب منصورم
به روى گرم غريبى چنان فريفت مرا
که دل ز صبح وطن سرد شود چو کافورم
به نکهتى که ازين باغ رزق من کردند
چه خانه ها که پر از شهد کرد زنبورم
چو صبح اگر چه جهان روشن است از نفسم
غبار خاطر محفل چو شمع بى نورم
چه نسبت است به مژگان مرا نمى دانم
که پيش چشمم و از پيش چشمها دورم
چه شعله بود که زد حرص در نهاد مرا
که دل خنک نشد از موى همچو کافورم
سبوى جسم کجا سد راه من گردد
شکست شيشه چرخ از شراب پر زورم
به راه راست دلالت مکن مرا صائب
که زه به خويش نگيرد کمان پرزورم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید