شماره ١١٣: به جرم اين که متاع هنر بود بارم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
به جرم اين که متاع هنر بود بارم
يکى ز گرد کسادى خوران بازارم
گهر شود به نهانخانه صدف پنهان
ز غيرت گهر آبدار گفتارم
چه عرض گوهر خوش آب و رنگ خويش دهم
که مرده خون به رگ رغبت خريدارم
مگر فلک ز شفق دست در حنا دارد
که عقده اى نگشايد ز رشته کارم
من بلند نوا را درين چمن مپسند
که غنچه باشد در زير بال منقارم
نرفته است ز دل بر زبان دروغ مرا
کجى گذار ندارد به راست بازارم
بده به دست من اکسير رنگ را ساقى
که همچو برگ خزان ديده است رخسارم
غرض زدورى چون من نگاهبانى چيست
به گرد گلشنت انگار خار ديوارم
چگونه جان برم از جور آسمان صائب
اگر نه لطف ظفرخان شود هوادارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید