شماره ٩٦: چه غوطه ها که درين بحر پر خطر زده ام

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
چه غوطه ها که درين بحر پر خطر زده ام
که سر چو رشته برون از دل گهر زده ام
به تر دماغى من نيست لاله اى امروز
که يک دو جام ز خونابه جگر زده ام
به ياد پنجه خونين دلخراشان است
ز بيغمى نبود گر گلى به سر زده ام
به مايه دارى مژگان خونفشانم نيست
چو برق بر رگ هر ابر نيشتر زده ام
دهن چگونه گشايم به ابر همچو صدف
که پشت دست به درياى پر گهر زده ام
همان نفس ز شفق کرده اند خون به دلم
اگر ز ساده دلى خنده چون سحر زده ام
به جستجو نتوان آن جهان جان را يافت
وگر نه من دو جهان را به يکدگر زده ام
نکرده است کسى جمع شور و شيرين را
منم که برنمک انگشت نيشکر زده ام
نيم چو سرو ز آزادگان، نمى دانم
که دست خود به چه اميد بر کمر زده ام
شده است برق خس و خار هستيم صائب
اگر به سوخته اى خنده چون شرر زده ام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید