شماره ٣٣: چند در خاک وطن غنچه بود بال و پرم؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
چند در خاک وطن غنچه بود بال و پرم؟
در سر افتاده چو خورشيد هواى سفرم
پيه گرگ است که بر پيرهنم ماليدند
دست چربى که کشيدند عزيزان بر سرم
عيش مورى ز ترشرويى من تلخ نشد
نى به ناخن ز چه کردند عبث چون شکرم؟
جگر سنگ به نوميدى من مى سوزد
آب حيوانم و از ريگ روان تشنه ترم
سپر تير حوادث سپر انداختن است
آه اگر صبر نمى داد به دست اين سپرم
بس که بى مهرى ايام گزيده است مرا
شش جهت خانه زنبور بود در نظرم
سنگ و آهن شده در سوختنم دشمن و دوست
گرچه با دشمن و با دشمن و با دوست چو شير و شکرم
من که در حسرت پرواز به خاک افتادم
عجبى نيست پر تير شود بال و پرم
مپسند اى فلک سفله که در صلب صدف
مهره گل شود از گرد کسادى گهرم
تا سر از حلقه بيدارلان برزده ام
خون مرده است سواد دو جهان در نظرم
صائب از کشمکش دهر چنان دلگيرم
که نفس ناخن الماس بود بر جگرم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید