شماره ٢١: دست در دامن رنگين بهارى نزدم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
دست در دامن رنگين بهارى نزدم
ناخنى بر دل گلزار چو خارى نزدم
شبنمى نيست درين باغ به محرومى من
که دلم خون شد و بر لاله عذارى نزدم
دهشت سختى اين راه گره کرد مرا
سينه چون آبله بر نشتر خارى نزدم
ساختم چون خس گرداب به سرگردانى
دست چون موج به دامان کنارى نزدم
گنج پر گوهر من اشک ندامت کافى است
بر سر گنجى اگر حلقه چو مارى نزدم
در شکست دل من چرخ چرا مى کوشد؟
سنگ بر شيشه پيمانه گسارى نزدم
زان ز عيب و هنر خويش نگشتم آگاه
که به اخلاص در آينه دارى نزدم
شد سرم خاک درين باديه و ز پاس ادب
دست چون گرد به فتراک سوارى نزدم
گشت خرج کف افسوس، حناى خونم
بوسه بر پاى بلورين نگارى نزدم
گر چه سر حلقه دلسوختگانم چون داغ
ناخنى بر جگر لاله عذارى نزدم
تير تخشى طمع از شير شکاران دارم
که ز کوتاهى اقبال شکارى نزدم
سيل بر خانه من زور چرا مى آرد؟
من چون بى وقت در خانه يارى نزدم
کار اين نشأه سزاوار به اقبال نبود
نه ز عجزست اگر دست به کارى نزدم
به چه تقصير زرم قسمت آتش گرديد؟
خنده چون گل به تهيدستى خارى نزدم
گر چه چون شانه دو صد زخم نمايان خوردم
دست صائب به سر زلف نگارى نزدم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید