شماره ٨: گر چه از مشق جنون خواب پريشان شده ام

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
گر چه از مشق جنون خواب پريشان شده ام
خط آزادى اطفال دبستان شده ام
خود فروشى است گران بر دل آزاده من
راضى از جوش خريدار به زندان شده ام
منم آن کشتى بى حوصله در بحر وجود
کز گرانبارى خود تشنه طوفان شده ام
منت ابر بهارست مرا بر خس و خار
تا درين باديه از آبله پايان شده ام
شهر افسرده تر از خاک فراموشان است
تا من از شهر چو مجنون به بيابان شده ام
غوطه ها در عرق خود زده ام چون گل صبح
تا سرافراز به يک زخم نمايان شده ام
آب را سرو اگر سر به گلستان داده است
من زمين گير از آن سرو خرامان شده ام
بى تأمل دل سنگين تو مى گردد آب
گر بدانى چه قدر تشنه باران شده ام
دل سيلاب به ويرانى من مى سوزد
بس که در حسرت تعمير تو ويران شده ام
مشق نظاره روى تو مرا منظورست
اگر از جمله خورشيد پرستان شده ام
از کلف چهره من چون مه کنعان پاک است
رو سياه از اثر سيلى اخوان شده ام
مژه در چشم ترم پنجه مرجان شده است
تا نظر باز به آن سيب زنخدان شده ام
مى گزم در حرم وصل ز محرومى دست
خشک در بحر چو سرپنجه مرجان شده ام
به زبان آمده صائب در و ديوار به من
تا سخنگوى و سخنساز و سخندان شده ام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید